یکشنبه 22 مردادماه سال 1396 ساعت 05:53 ب.ظ می توانستم گنجشک کوچکی باشم از دست های هر کسی دانه بخورم پشت هر پنجره ای بنشینم و روی هر درختی لانه کنم ... می توانستم تنهایی ام را از تنم در بیاورم زیبایی ام را بپوشم خانه ای داشته باشم ... می توانستم به شاخه ای بیاندیشم به چراغی دل ببندم و ستاره ای را,بودی,آمدی ...ادامه مطلب
باران که آمد گلی در خانه ام رویید آفتاب که تابید آیینه ای تمام قد به خانه ام داد درخت توی ایوان شانه ای به موهایم بخشید عزیزکم تو که آمدی گل و آینه و شانه را بردی و شعری به من سپردی! "شیرکو بی کس" (ترجمه: آرش سنجابی) ,تو که آمدی,آن روز که تو آمدی,روزی که تو آمدی به دنیا ...ادامه مطلب