دوشنبه 30 مردادماه سال 1396 ساعت 07:24 ق.ظ به تو فکر می کنم و بی اختیار لبخند می زنم تو منظره ی همان دشتی که بارها سرتاسر رویاهایم را دیوانه وار در آن دویده ام پروانه ها از گلوی تو پرواز می کنند صدای قلبت صدای بافتن پیله هاست! عطرها، دست از سر پیراهنت بر نمی دارند... شبیه زنی خوشبخت دوستت دارم شبیه زنی که مقابل آینه گوشواره هایش را می اندازد و آواز می خواند... روی سینه ات به خواب رفته ام و می دانم از جایم که برخیزم صدای النگوهایم صدای بال پروانه هاست... آغوش تو آدم را پرنده می کند، دشت بزرگ! آغوش تو مرا بلند پروازتر می کند... "مهسا چراغعلی" از کتاب: جنگل گریان (3 لایک) ,آغوش,پرنده ...ادامه مطلب
سهشنبه 24 مردادماه سال 1396 ساعت 07:49 ق.ظ عطر صدای تو دلتنگم می کندانگار پرتقالی را بارها چیده امدوباره بچینمو منتظر باشمعده ای برای شکستن شاخه هایم بیایند...صدای توپونه ای خشک استدر دستانمکه هر چه بیشتر خُردش می کنمبیشتر عطرش زندگی را برمی دارد. ... "رسول پیره" برگرفته از کانال: @baran_e_del --------------------------------------------- پیشنهاد موزیک + دانلود آهنگ "چه بخوای، چه نخوای" از بهنام بانی. (0 لایک) ,عطر,صدای,دلتنگم,کند ...ادامه مطلب
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1396 ساعت 07:45 ق.ظ وقتی میگویم دیگر به سراغم نیا، فکر نکن که فراموشت کردهام یا دیگر دوستت ندارم، نه! من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست، بودنت مشکلی را حل نمی کند تنها دلتنگ ترم می کند! "رومن گاری" برگرفته از کانال: @kafetanhay (0 لایک) , ...ادامه مطلب
یکرنگی ات بیقرارم می کند در اتاقی که پنجره اش رو به دوربین های مخفی باز می شود و نور می گیرد از چراغ قوه سربازی که عاشقی های مرا می پاید و از نفس های داغ تو شماره برمی دارد ظلمت مرطوبت تازه ام می کند آنقدر که باور نمی کنم همان چروکیده سالیان تحت تعقیبم ارتکاب گناه با تو تجربه دلچسب یک شورشی است آنگاه که از مراسم تیرباران خود گریخته باشد و بوسه هایت شلیک گلوله ای است آغازگر یک انقلاب ویرانگر. "فرنگیس شنتیا" از کتاب: در انفرادی آفتاب / انتشارات فصل پنجم / چاپ اول 94 , ...ادامه مطلب
بگذار گلهای دامنت مستم کند آبشار نگاهت، غرقم و من در نامت شنا کنم از سایه اندامت روان شوم همه تو باشم که مرا با تو بی اندازه مهربانی هاست ..... "الیسا واحدی" صفحه شاعر در سایت "شعر نو" , ...ادامه مطلب
از حدس و گمان های تو ویران نمی شوم مرا نام تو کفایت می کند تا در سرما و بوران زمان و هفته را نفی کنم مرا که می دانی نه قایق است، نه پارو بر تو خجسته باشد گیلاس هایی را که بر گیسوان آویخته ای تو صبر داری تا خواب من پایان پذیرد تا به دیدار من آیی. صبح است سبو را از اب پر کرده ام کتاب ها را با شراب شسته ام می دانستم تو کتاب های سفید را دوست داری و پارچه های آغشته به ابر را به تو تعارف می کنم. بی گمان سبدهایی از ماهیان دریا را بر دوش دارم به کنار تو می آیم نام دریا را فراموش کرده ام یاد جوانی و گل های پامچال مرا کفایت می کند به سوی دریا می روم دوباره دریا را به یاد می آورم ... من راه خانه ی تو را گم کرده ام در کنار دریا می مانم سالیان است که من قطره قطره دریا را از یاد می برم راستی پارچه های آغشته به دریا را در ستایش ابردر خانه ی تو گم می کنم راستی خانه ی تو در بیداری کجاست؟ "احمدرضا احمدی" از کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)دفتر: یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد / 1380 ,نام تو مرا مست میکند,مرا مادرم نام مرگ تو کرد,زمانه مرا نام مرگ تو کرد ...ادامه مطلب