صورتش پر است از بوسه...

ساخت وبلاگ

یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 10:53 ب.ظ

داشتم کف دستهایم را روی تخت می کشیدم

گفت چکار می کنی؟!

گفتم یک بوسه ی داغ دیشب همین ساعتها از رو لب هایمان سر خورد و افتاد همین جاها!

دنبالش می گردم

با مهربانی و شیطنت نگاهم کرد و گفت صبح پیدایش کردم، اینجاست، بیا برش دار!

چشم هایش را بست، عطر موهایش را

به اتاق پاشید و یک نرگس کوچک روی لبهایش کاشت!

چشمهایم از شیطنت برق زد وقتی دیدم همه جای

صورتش پر است از بوسه...

با لبخند گفت باااااز چکار می کنی؟

گفتم خب دنبال همان دیشبی می گردم

مجبورم همه را بچشم تا همان پیدا شود!

او که خندید

دنیا خندید

عشق خندید

خدا هم خندید و من...

مثل باران یک ریز بوسیدمش!

"حامد نیازی"

کوچه باغ شعر...
ما را در سایت کوچه باغ شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : en-poems6 بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 11:54